تصاویر شهدا و رزمندگان ، جبهه آوزین سال 1360
.

جهت دیدن تصاویر به ادامه مطلب مراجعه کنید
.

جهت دیدن تصاویر به ادامه مطلب مراجعه کنید

بسم رب الشهدا و الصدیقین
پدر و مادر عزیزم پیش از هر کس می خواهم خبر شهادت خودم را به شما بدهم و مژدگانی دریافت کنم اولاً مژدگانی من این است که حتماً گناهان مرا که در حق شما کرده ام گذشت کرده و ببخشید ، ثانیاً می خواهم به شما بگویم و اطلاع دهم که حال من اینجا خیلی خیلی خوب ، خوشحال و راحتم.
پدر و مادر عزیزم شما به جنازه من نگاه نکنید که اینطور بی حرکت افتاده، این جنازه زندان من بود ، خوب زندان تا وقتی که زندانی در آن هست جنب و جوش دارد ولی هنگامی که زندانی را آزاد کردند دیگر از آن جنب و جوش می افتد.
مادر جان: تو که اینقدر بی قراری می کنی تقصیر نداری ، تو نمی دانی که من تشنه ام ، عاشقم ، تشنه رسیدن به معشوق و رسیدن به مقصود و در یک کلام کلی تر بگویم رسیدن به خدا و نمی دانی که چقدر خوشحالم ، تنها کاری که می خواهم برایم انجام دهی طلب مغفرت از روی اخلاص است.امیدوارم که مرا بخشیده باشید و برایم هیچ ناراحت نباشید ( انالله و انا الیه راجعون )خداحافظ ، فرزند خوشبخت و به کام رسیده شما مظفر عیسی پور

فرمانده دلاور جبهه های غرب سردار رشید اسلام شهید صفر خوشروان
سردار شهید جبهه گیلانغرب، رباینده ی خواب از دیدگان دشمن، شیر بیشه های زله زرد، مرد خاکی خاکی تر از رنگ زمین. شهید ((صفر خوشروان)) را هیچ کس نمی تواند آن گونه که لایقش باشد معرفی کند اما برای نسل هایی که صفر را ندیده اند و فقط وصف نام و مردانگی و شجاعتش را شنیده اند بی هیچ مبالغه ای و در نهایت سادگی این گونه معرفی می کنیم: صفر خوشروان، عشایرزاده ای پاک طینت در سال 1334 در روستای نیان و قیلان از دهستان ویژنان، از توابع شهرستان گیلانغرب (دومین شهر مقاوم کشور) در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. او اولین فرزند خانواده بود و خیلی عزیزش می داشتند. صفر در خانواده ای مستضعف زندگی می کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش گذراند و...
متن کامل در ادامه مطلب